دسته : فرهنگ و هنرتاریخ: ۱۴۰۲/۰۶/۱۳
هارولد لوید؛ کمدینی که از دیوار راست بالا می‌رفت!

سایه‌آنلاین؛ به‌مناسبت صدمین‌سالِ ساخته‌شدن فیلم مشهور «ایمنی آخر از همه!» مراسمی با حضور «سوزان لوید» (نوه هارولد لوید) در «موزه آکادمی» برگزار ‌شد. هر‌چند این کمدی کلاسیک، امسال ۱۰۰‌ساله شده؛ اما باورکردنی نیست که قدمتِ چنین اثری با این ساختارِ حیرت‌آور و اکشنِ پرهیجان، به دوران سینمای صامت بازگردد. «سوزان لوید» دهه‌هاست به‌عنوان نگهبان برای حفظ یادگاری‌های پدربزرگش فعالیت می‌کند. در‌این‌اثر، سوپراستارِ دهه ۱۹۲۰ در‌حال‌بالا‌رفتن از آسمان‌خراشی در مرکز لس‌آنجلس و نهایتاً آویزان‌شدن از صفحه ساعت معلق، به یکی از نمادین‌ترین تصاویر تمام تاریخ سینما بدل شده. «سوزان» می‌گوید: «شاید او تام کروز دهه ۱۹۲۰ بود. من، کروز را ملاقات و در‌این‌مورد، با او صحبت کردم. او یکی از طرفداران بزرگ هارولد لوید است. هارولد همیشه می‌خواست همه‌چیز را جلوتر ببرد. حتی اگر شخصیتش روی پرده ظاهراً ملایم و حتی گاهی بداخلاق بود؛ اما به‌عنوان یک قهرمانِ اکشن نیز شناخته می‌شد و واقعاً تصاویر هیجان‌انگیزی خلق می‌کرد». درواقع، «هارولد لوید» ششمین عضو مؤسس «آکادمی اسکار» و بهترین دوستش؛ «داگ فیربنکس» رئیس و بنیان‌گذار این آکادمی بود. نوه «لوید» تلاش زیادی می‌کند تا جوانانی را که با دنیای این سینماگر آشنا نیستند، به دنیای سینماییِ پدربزرگش بکشاند. او می‌گوید: «من فیلم‌های هارولد را به مدارس لس‌آنجلس می‌برم و به بچه‌های کلاس‌های ششم، هفتم و هشتم می‌گویم که این پسرِ عینکی، مثل برادر بزرگ‌ترِ هری پاتر است!» هر‌چند گاهی «هارولد لوید»، پس از «چارلی چاپلین» و «باستر کیتون» در رتبه سوم ستارگان بزرگ و نابغه کمدیِ صامت قرار می‌گیرد؛ اما به‌نظر می‌رسد در قرن ۲۱، او را بیشتر باید به‌عنوان همتایِ «کیتون» و «چاپلین» درنظر گرفت.

 

«هارولد لوید» ۲۰ آوریل ۱۸۹۳ در «بورچارد» (واقع در ایالت نبراسکا؛ ‌آمریکا) به‌دنیا آمد. او، دومین پسرِ «جیمز دارسی» و «الیزابت لوید» بود. او درباره جاه‌طلبی‌اش برای اجرا گفته بود: «این برمی‌گردد به اولین‌باری که می‌توانم به‌یاد بیاورم که فهمیدم بازیگر کیست. هیچ ایده دیگری نداشتم؛ و هنگامی‌که خانواده‌ام نقل‌مکان کردند، مثل همیشه، شروع به بازی در تئاترهای آماتور کردم. وقتی تنها ۱۲سال داشتم، در فیلم Tess of the D’Urbervilles نقش آبه کوچک را بازی می‌کردم». نقش‌هایِ صحنه‌ای در تولیدات مدرسه، منجر به کار در تولیدات مشارکتیِ تئاتر شد. کفگیرِ «هارولد» در «سن‌دیه‌گو» دیگر به تهِ دیگ خورده بود که شرکت فیلم‌سازی Edison Film Company واردِ این‌شهر شد. «هارولد» پس از حضوری چهارثانیه‌ای در اولین فیلمش در نقش یک هندی در «قصه راهب پیر»، به فعالیتِ حرفه‌ای در سینما جلب شد و به «لس‌آنجلس» نقل‌مکان کرد. او ورود خزنده‌اش به استودیو Universal را این‌طور تعریف کرد: «در‌بان پیری آنجا بود که می‌خواست به من بفهماند چقدر از اینکه مانع ورودم بشود، لذت می‌برد! همان‌طورکه یک‌گوشه کمین کرده بود، متوجه شدم که ظهر، انبوهی از بازیگرانِ گریم‌شده و عوامل بیرون می‌آیند تا در ناهارخوریِ روبرویی، غذا بخورند. آن‌ها بی‌اینکه بازخواست شده و مشکلی برایشان پیش بیاید، از مقابل دربان عبور می‌کردند. فردایش، یک جعبه لوازم‌آرایش بُردم و ظهر که شد، پشت یکی از بیلبوردها رفتم و خودم را مثلاً گریم کردم. بعد، با سایر افراد در غذاخوری قاتى شدم و بعد از پایان ساعت نهار، خودم را در دلِ انبوه عوامل و بازیگران جا زدم و بدون چالش، قدم به استودیو گذاشتم». او حین فعالیت در «یونیورسال»، با «هال روچ» آشنا شد؛ کسی‌که بعدها فیلم‌های «لورل و هاردی» و کمدی‌های دیگری را تهیه کرد. وقتی «روچ» شرکت فیلم‌سازیِ خویش را تأسیس کرد، «لوید» به او ملحق شد. شخصیت‌های اولیه‌ای که خلق کرد؛ ازجمله «ویلیِ کارگر» یا «لوکِ تنها» (که در آثار متعدد تکرار شدند) هیچ‌یک‌ تفاوت چندانی با «ولگرد کوچک» خلق‌شده توسط «چارلی چاپلین» نداشتند؛ اما وقتی تصمیم گرفت شخصیت نمایشی‌اش را به «فَردی شبیه خودش» تبدیل کند، کارش به‌نوعی تازه شروع شد. «هارولد»، اولین کمدینِ سینمایی بود که شخصیتی را به‌تصویر می‌کشید که یکی بود مانند همه؛ یک «آدمِ معمولی» و شاید همسایه‌ای آشنا برای هر مخاطبی در سالن سینما! مردی با عینک و لباس‌هایی ساده که ظاهر یک ولگرد را نداشت؛ اما ساده‌لوح بود. «هارولد» حتی در تغییر ظاهر خودش روی پرده سینما، ابتکار خاصی به‌خرج نداد؛ او لباس‌هایی را تنِ کاراکترش کرد که شبیهِ لباس‌های روزمره خودش بود و تنها به‌جای عینک دسته‌شاخی‌اش، یک عینک کاملاً معمولی به چشم گذاشت. او این شخصیت را انسانی «شیشه‌ای» خواند که هیچ‌گونه پیچیدگی ندارد و روراست است؛ ضمن‌اینکه می‌توانست طنز را وارد زندگی روزمره کند؛ و چه‌بسا به‌عنوان یک آدم عادی، حتی عاشقانه‌ای داشته باشد. این، آغازی بود بر سینمایِ «کمدی رمانتیک». همان‌طورکه شخصیتِ جدید او محبوب‌تر شد، کمدی‌های یک‌حلقه‌ای نیز جایشان را به دوحلقه‌ای دادند. حین عکاسی برای تبلیغ ساخته‌های دوحلقه‌ایِ گران‌قیمتش بود که روندِ امیدوارکننده‌اش ناگهان متوقف شد: یک‌شنبه‌روزی در اوت ۱۹۱۹، «هارولد» مشغول ژست‌گرفتن برای عکاس بود. مجموعه از او خواسته بود که سیگاری را با یک دینامیت روشن کند (از نوع گرد و مشکی که در کارتون‌هاست)؛ اما دینامیت در دستش منفجر شد، سقفِ حدوداً ۱۵متری را شکافت و «هارولد» را تقریباً کور کرد! پزشکان به او گفتند که دیگر هرگز نخواهد دید؛ و کارش «تمام» شده بود! اما پزشکان اشتباه کردند! درنهایت، بیناییِ او بازگشت، زخم‌ها (دست راستش آسیب دیده بود) بهبود یافتند و حتی دستکشی ویژه برایش تولید کردند تا نقصِ او را از دیدِ عموم، پنهان کند؛‌ چراکه او که معروف بود تمام بدلکاری‌های جسورانه‌اش را شخصاً انجام می‌دهد، احساس می‌کرد مخاطبانش نگران امنیت او هستند و اگر از جراحتش مطلع شوند، دیگر به فیلم‌هایش نخندند؛ بنابراین، در هر فیلمی که بعد از آن ‌اتفاق ساخته بود، دستکش را می‌پوشید. در سال ۱۹۲۲، دوحلقه نیز به پنج‌حلقه تبدیل شدند و «هارولد لوید» حالا درحال‌ساخت کمدی‌هایِ بلند بود. اگر خلق شخصیتِ «شیشه‌ای» نقطه‌عطف حرفه او بود، فیلم «ایمنی آخر از همه!» را باید تثبیت‌کننده موفقیتِ او نامید. «هارولد» چندین کمدیِ «هیجان‌انگیزِ» موفق ساخت؛ فیلم‌های کوتاهی که در آن‌ها خود را بر روی لبه ساختمانی بلند یافت؛ اما Safety Last یک ویژگیِ خاص داشت: اثری طولانی با صحنه‌هایِ پرهیجانِ بسیارطولانی که نوسانِ آدرنالینِ خونِ مخاطبان را یک‌لحظه نیز آسوده نمی‌گذاشت! این اثر، از تمام تلاش‌های کوتاه‌ترش پیشی گرفت. او بعدها تعریف کرد که چگونه هنگام قدم‌زدن در خیابان، به این ایده رسید: «یک‌روز بعدازظهر در مرکز لس‌آنجلس برای تماشای کارِ بیل استروترز؛ که خود را مرد عنکبوتی می‌نامید، ایستادم تا ببینم چطور از دیوارهای یک ساختمان اداریِ بلند، بالا می‌رود. هرچه او بالاتر می‌رفت، عصبی‌تر می‌شدم؛ تااینکه وقتی بر لبه طبقه دوازدهم؛ که به‌نظرم بسیار وحشتناک و دشوارتر می‌رسید، ایستاد، شک کردم! مگر می‌شد؟ طوری‌که متوجه نشود، ساختمان را دُور زدم تا بررسی کنم و ببینم که آیا واقعاً روی لبه پیش‌‌آمده بین طبقات ایستاده یا نه. بله! او آنجا بود. از خودم پرسیدم که اگر چنین اقدامی تااین‌حد مرا دچار تردید می‌کند، پس با مخاطبان سینمایی‌ام چه می‌کند و چقدر ممکن است که مرا در انجامِ چنین‌کاری باور کنند یا نه». فیلم «ایمنی آخر از همه!»، داستان مردی بود که برای به‌دست‌‌آوردن دختر محبوبش، از آسمان‌خراش بالا می‌رود؛ نهایتِ کمدیِ هیجانی! «هارولد»، این شیرین‌کاریِ کمدی را به‌تنهایی و با یک دست انجام داد. در سال ۱۹۲۳ هیچ پس‌زمینه جعلی یا گرافیک رایانه‌ای وجود نداشت و زوایای دوربین نیز چنان انتخاب شده بود که باعث سرگیجه شود. اگرچه طراحیِ ادواتِ ایمنی برای کاهش آسیب‌هایِ سقوطِ احتمالیِ «هارولد» طوری بود که در هیچ‌ مقطعی از فیلم‌برداری، بیش از سه‌طبقه با تشکِ مخصوص فاصله نداشته باشد؛ اما همان‌طورکه خودش نیز بارها به منتقدانش یادآوری کرد؛ «چه‌کسی می‌خواهد خودش را از طبقه سوم، روی تشک بیندازد؟» هنگامی‌که فیلم در روز اول آوریلِ سال ۱۹۲۳ اکران شد، موفقیت بزرگی بود و «هارولد لوید» تاجِ «پادشاه کمدیِ جسورانه» را بر سر گذاشت. او بعد از پایانِ فیلم‌برداری Safety Last، با «میلدرد دیویس» ازدواج کرد؛ بازیگری که در بسیاری از فیلم‌های صامتِ «هارولد لوید» بازی کرد. آن‌ها تولد سه فرزند را در خانواده‌شان جشن گرفتند و «هارولد» یک مِلک هنرمندانه در «بورلی‌هیلز» ساخت و آن‌را «گرین آکرز» نامید تا همگی در آنجا زندگی کنند. در اواسط دهه ۱۹۲۰، از «روچ» جدا شد و شخصاً تهیه‌کنندگیِ تمام فیلم‌هایی که در آن‌ها ‌بازی می‌کرد را برعهده گرفت. در میان تمام کمدین‌های دوره صامت، «هارولد» بیشترین سود را از فروش آثارش کسب کرد. فیلم‌هایش فروش آثار «چارلی چاپلین» و «باستر کیتون» را پشت‌سر گذاشتند؛ و او بیش از مجموع هر‌دویِ‌ آن‌ها فیلم ساخت. «هارولد» با آثار موفقی همچون The Freshman، The Kid Brother و Speedy دوسالِ متوالی «ستاره شماره‌یک باکس‌آفیس» بود. در سال ۱۹۲۸، نشریه «ورایتی» او را «پردرآمدترین ستاره سینما» خواند. درواقع، او ذهنی مبتکر در تجارت سینما بود، پیشگام تکنیک‌های جدید دوربین بود و یکی از اولین فیلم‌سازانی که پیش‌نمایش فیلم‌هایش را در اکرانی محدود، برای آزمودنِ میزان استقبالِ مخاطبان، لحاظ می‌کرد. او رضایت عوامل پروژه‌ها را درنظر می‌گرفت و زمانی‌که هنوز اتحادیه‌ها و اصناف سینمایی، راه نیفتاده بودند، پرداختِ منظم حقوق خدمه را درطول‌سال انجام می‌داد؛ حتی اگر فیلم‌برداری نداشتند. وقتی معجزه «تصاویر سخنگو» رقم خورد و صدا وارد صنعت سینما شد، او یکی از اولین فیلم‌سازانی بود که تغییر را پذیرفت. «استقبال از خطر» در سال ۱۹۲۹ اکران و پرفروش‌ترین فیلم «لوید» شد؛ هرچند ۱۲روزبعدش، بازار سهام سقوط کرد؛ و التهاب، کشور را فراگرفت. برای تماشاگرانی که درتلاش برای زنده‌ماندن در بحبوحه رکود بودند، آثارِ تمام‌آمریکاییِ «لوید» دیگر مُدِ روز نبود؛ البته فیلم‌های صدادارِ او در دهه ۱۹۳۰ نیز فاقد موفقیت کارهای صامتش بودند. در سال ۱۹۴۷، «هارولد» آخرین فیلمش به‌نامِ «گناه هارولد دیدلباک» را بازی کرد؛ که «پرستون استرجز» نوشته و کارگردانی؛ و «هوارد هیوز» نیز تهیه‌‌اش کرده بود. «هارولد» به‌عنوان یک «بازیگرِ اجاره‌ای» (بدون دست‌داشتن در امور تهیه‌کنندگی و کارگردانی)، به‌مانندِ دهه ۱۹۲۰، کنترل کاملی را که باید، روی کارهایش نداشت و این تجربه را چندان ارزشمند نمی‌دانست. او از اولین حضور چهارثانیه‌ای در سال ۱۹۱۳ تاآن‌زمان، ۲۰۰ فیلم ساخته بود و دیگر زمانش فرارسیده بود که کنار بکشد. در سال ۱۹۴۹، چهره «هارولد» روی جلد مجله TIME رفت. او یک‌سال تمام را به بازدید از ۱۳۰ معبد اختصاص داد و مقابل بیش از ۷۰۰هزار‌نفر سخنرانی کرد. او در ۲۰سالِ‌آخر عمرش به‌طور خستگی‌ناپذیر برای ۲۲ بیمارستان کودکان متعلق به معابد، کار کرد و در دهه ۱۹۶۰ به‌عنوان مدیر و رئیس هیئت‌مدیره انجمن معابد نیز منصوب شد. علاوه‌بر‌این؛ سرگرمی‌های خود را نیز دنبال می‌کرد و به موارد متعددی تسلط داشت: شطرنج، بولینگ، میکروسکوپ، نقاشی و … در اواخر دهه ۴۰، به عکاسیِ سه‌بعدی علاقه‌مند شد و برای گرفتنِ عکس، سفرهایی به جاهای مختلف جهان انجام داد. «هارولد» در ۲۰سالِ‌آخر عمرش تقریباً ۳۰۰هزار اسلاید استریو جمع‌آوری کرد. این هنرمند، طیِ دوران فعالیت حرفه‌ای، بارها تمجید و تحسین شد. او پنجمین ستاره سینما بود که نشانِ دست و ردِپای خود را روی سنگفرش بیرون «سالن نمایش چینی گرامن» (در هالیوود) جاودانه کرد و دو ستاره نیز در «پیاده‌رویِ مشاهیر» دارد. موزه «جورج ایستمن» دوبار از او به‌خاطر فعالیتش در سینما تجلیل کرد؛ و در سال ۱۹۵۳، جایزه اسکار افتخاری را به‌عنوان «استاد کمدین و شهروند خوب» گرفت. بیش از ۲۰سال پس‌ازمرگش، تصویر او با عینک، بر روی تمبر پستیِ «ایالات‌متحده» ظاهر شد. «هارولد لوید» سال ۱۹۷۱ در خانه‌اش؛ و در سن ۷۷‌سالگی درگذشت. پس‌ازمرگش، املاک باشکوه او به‌شکل موزه درآمد؛ اما نهایتاً این ملک به‌حراج گذاشته و تقسیم شد. خانه اصلیِ و شش جریبِ آن، هنوز باقی مانده است که در سال ۱۹۸۴، در «فهرست ملی اماکن تاریخی» قرار گرفت. جای تعجب نیست که امروزه آثارِ «هارولد لوید» دوباره کشف می‌شوند؛ همان‌طورکه چندین‌سال ‌قبل‌از‌مرگش گفته بود: «برایم شگفت‌انگیز بود که این کمدی‌ها هنوز می‌توانند خنده‌ به لب مخاطبان در هر سنی و در هرنقطه از جهان ایجاد کنند. زبان جهانی‌‌ست. بدون‌درنظرگرفتن سایر تفاوت‌ها، هویت مشترکی را بین مردم ایجاد می‌کند؛ و این، شیرین‌ترین صدا در تمام دنیاست!»

مصطفی رفعت