سایهآنلاین؛ «باربی» با ثبت رکوردِ ۳۷۷میلیوندلاریِ «افتتاحیه آخر هفته» در سطح جهانی، تاریخساز؛ و تبدیل به اولین فیلم سینماییِ کارگردانیشده توسط یک زن شد که به چنین فروشی دست یافته است. این اثر، در گیشه آمریکای شمالی (ترکیبی از ایالاتمتحده و کانادا) با فروش ۱۵۵میلیوندلاری، جایگاه اول را بهخود اختصاص داد و بدینترتیب، از فیلم «برادران سوپر ماریو» و همه آثارِ «مارول» که امسال اکران شدند، پیشی گرفت و عنوان «بزرگترین افتتاحیه سال» را دریافت کرد. البته این اتفاق را بیشک باید نتیجه یک موجِ فراگیر در شبکههای اجتماعی دانست که با کلیدواژه ابتکاریِ «باربنهایمر» رقم خورد؛ ترکیبی از عنوان «باربی» (ساخته گِرِتا گِرویگ) و «اوپنهایمر» (ساخته کریستوفر نولان) که درابتدا تنها یک شوخی در قالبِ «رویدادی اینترنتی» بود: وقتی اعلام شد دو «بلاکباستر» مهم سال ۲۰۲۳؛ یعنی «باربی» و «اوپنهایمر» در یکروز اکران عمومیِ خود را در آمریکا و جهان آغاز میکنند، یکسری از فعالان همیشهدرصحنه شبکههای مجازی در جهان، تضاد این دو اثر را دستمایه شوخیهایِ خود قرار دادند که درادامه، تبدیل به یک حرکتِ وسیع و دنبالهدار شد. محتوا و سبک کاملاً دورازهمِ این فیلمها که یکی در فضایی پرزرقوبرق، رنگارنگ، لوکس، مفرح و اساساً سرگرمکننده (ولو با شعار فمینیسم) و دیگری در ژانر زندگینامهای و حماسی در قالبی تلخ و سیاه برمبنای واقعیت ارائه شدهاند؛ امکانی را برای جنجالآفرینانِ فضای مجازی فراهم ساخت تا «ضدِبرنامه» جدید هالیوود را تبدیل به یک «بمب صورتی» کنند که بهنوعی جریانساز شده و هرروز اخبار تازهای دراینباره منتشر میشود. طبق موجِ بهراهافتاده؛ هوادارانِ Barbenheimer، هردو فیلم را در یکروز تماشا میکنند و این تصمیم در کنار تمام حواشیِ ایجادشده، باعث فروش قابلتوجه آنها شده است؛ اگرچه کفه ماجرا بهنفعِ «باربی» بهخاطرِ همه ویژگیهای بازاریپسندش، سنگینتر است. «کریستوفر نولان»، چندان از آنچه روی داده، رضایت ندارد؛ اما اوضاع برایِ «گِرِتا گِرویگ» رنگوبویی دیگر دارد. او حالا یک «کارگردان-ستاره» شده است که احتمالاً از روزهای پرافتخارِ ساخت آثاری نظیرِ «لیدیبرد» و «زنان کوچک» فاصله خواهد گرفت و غرق در سینمای بدنهای خواهد شد که درست، نقطه مقابلِ نگاه (بخوانیم نگاهِ سابق) ضدسرمایهداریاش به مقوله زنان، است. البته اکنون برای پیشبینیِ چنین چرخشی زود است و حتی بعضی منتقدان، «باربیِ» او را متفکرانه و دارای مفاهیمی ارزشمند برای ارتقایِ درک زنان از خود و حتی ارتقای نظرگاه مردان نسبت به زنان میدانند؛ اما همینکه میشنویم پروژه بعدیِ او، کارگردانیِ فیلم «سرگذشت نارنیا» و همکاری در نگارش فیلمنامه «سفیدبرفی» است، باید اندکی «شَک» را چاشنیِ پیشگوییِ خود کرده و منتظر بمانیم تا ببینیم او نیز پرچمدار کاپیتالیسمِ حاکم بر هالیوود میشود یا نه.
گزارش ۳ جولای ۲۰۲۳ نشریه Rolling Stone، به دیداری که مدیران Mattel (بزرگترین برند و کمپانیِ تولیدِ اسباببازی در جهان؛ ازجمله عروسکهای باربی) با «گِرِتا گِرویگ» در مرحله پیشتولید «باربی» داشتند، اختصاص دارد. دیداری که بهنظر اجتنابناپذیر میرسید؛ زیرا این فیلمساز قرار بود معروفترین عروسک آیکونیکِ جهان را اکنونکه بیش از ۶۰سال از تولیدش میگذشت، وارد یک نمایش باشکوه کند. او همه آنها را با گفتنِ اینکه قرار است یک تابلویِ جادوییِ متحرک بهرنگ صورتی خلق کند که از پردههای نقاشیِ باشکوهِ هنرمندان بزرگ تاریخ نیز فراتر رفته و شمایلی اسطورهای به مخلوقِ محبوبِ آنها ببخشد؛ مجاب کرد و بهنظر میرسد او حالا توانسته به قولش وفا کند. کافیست همینحالا در «گوگل»، نامِ او یا فیلمش را تایپ کنید تا همهچیز روی صفحهنمایشتان بهرنگ صورتی درآید. اگرچه اینمسئله را باید یکیدیگر از آن ترفندهایِ جادوییِ جهان سرمایهداری خواند که قصد دارد شما را بهاجبار هم که شده، با موجی که بهراه انداختهاند، همراه کند و اگرچه فیلمی که ساخته بهرغم همه برچسبهایی که هوادارانش (و مبلغانِ مُزدورِ خطِ مصرفگرایی) سعی دارند توسط آنها، یک «کالتِ مفهومیِ مدرن» جلوه کند، یک فیلم درخشان و زیبا؛ اما فاقد ارزش و معناست؛ برای «باربیسازان» چه اهمیتی دارد که این اثر، متظاهرانه باشد؟! آنها فقط میخواهند بازارِ محصولاتشان، همچنان به فریبدادنِ نسلها ادامه دهد و منحنیِ فروششان از مسیرِ اوجش، منحرف نشود! آیا واقعاً مهم است که «باربی» با چند جمله انگیزشی، ادعا کند که توانمندیِ زنان در امور مختلف میتواند ناجیِ وضعیت درهمریخته جهان امروز باشد؟ یا با تکرار الفاظ کلیشهای نظیرِ «نظام پدرسالار»، «برابری جنسیتی» و … مخاطبانش را به هیجان بیاورد؟ احتمالاً برای صاحبان برند، این مهم بوده که نهتنها از بلیتفروشی؛ بلکه از تولید و فروش محصولات جانبی و فرانچایزهایش چقدر بهجیب میزنند. حتی اگر دراینبین، تعداد بیشتری از زنان نیز به ورطه پروپاگاندا و هیاهوی اطرافِ فیلم سقوط کنند، «بهتر» هم خواهد بود. طبق گزارش ۲۴ جولای ۲۰۲۳ نشریه The Guardian؛ اساساً زنان، افتتاحیه تاریخی «باربی» را رقم زدهاند: ۶۵درصدِ تماشاگران را آنها تشکیل داده و ۴۰درصد از خریداران بلیت نیز زیرِ۲۵سال بودند. درمقایسه، مخاطبانِ «اوپنهایمر» ۶۲درصد مرد و ۶۳درصدشان نیز بالای۲۵سال بودند. درواقع، هردو اثر فروشِ خوبی داشتهاند؛ اما عمده مخاطب «باربی» را زنان و اتفاقاً بخش قابلتوجهی از آنها را نیز کمسنها تشکیل دادهاند؛ همانهاکه حالا دیگر سالها پس از گسترش فعالیت طرفداران جنبشهای مدنی تساویِ حقوق و زن و مرد؛ و مبارزان علیه کالاسازیِ زنان و تحریمکنندگان سوءاستفاده ابزاری از آنها، باید «درس» پس بدهند و به مقابله با مظاهر سرمایهسالاری بروند. آنهاکه نباید مانند اسلافِ خود، تن به کلیشهها بدهند و گولِ عوامفریبی را وَلو در بستهبندیِ شعارهای جذاب، بخورند. ماجرایِ «باربی؛ مُروج فمینیسم» در ساخته «گِرویگ» آنقدر سطحیست که به ارائه تصویری کاریکاتورگونه از یک مفهومِ مهم و انقلابی تبدیل شده؛ و بسیاری از چهرههای معروف نیز به آن واکنش نشان دادهاند: در گزارش ۲۱ جولای ۲۰۲۳ نشریه Forbes به توئیتهایی که «باربی» را بهعنوان نماد شورشیِ زنان جا زده، اشاره شده؛ ازجمله توئیتی از «ایلان ماسک» (بنیانگذار «تسلا» و مالک «توئیتر») که گفته: «اگر هربار باربی کلمه پدرسالاری را میگوید، عکس بگیرید، قبل از پایان فیلم، غش میکنید!» یا «بن شاپیرو» (تحلیلگر سیاسی محافظهکار) که نوشته است: «پیام فیلم این است: یا شما یک فمینیست موج سوم هستید که از مردان متنفر است؛ یا شستوشوی مغزی شدهاید!» حتی یک خانم یوتیوبر بهنام «لورن چن» (از کانادا) عنوان کرده که باربیِ تصویرشده دراینفیلم به ما میگوید که هرکسی با او مخالف است، «احمق است و باید ساکت شود!» یا از بخش خبریِ «فاکسنیوز» مجری معروف؛ «پیچی کینان» فیلم را «بستهبندی موذیانه از کلیشههای فمینیستی و آرایش ترنس» خوانده و حتی از انتخاب بازیگر ترنس «هری نف» بهعنوان یک باربی، انتقاد کرد. «پیرس مورگان» نیز در یادداشتی تندوتیز علیه فیلم، در The New York Post نوشت: «اگر من فیلمی میساختم که زنان را بهعنوان انسانهایی بیفایده مسخره میکرد، مدام به مادرسالاری میتاخت و مفاهیم فمینیستی را بهمثابه مُشتی چرند بهتصویر میکشیدم، نهتنها طرد میشدم؛ بلکه ممکن بود اعدامم کنند!» روزنامهنگار، برنامهساز و مجری تلویزیونی اهل انگلستان که سابقاً یکی از داوران شوی تلویزیونی America’s Got Talent نیز بود؛ تأکید کرد: «مفهوم پدرسالاری توسط فمینازیها ربوده و فاسد شده تا نشان دهد که در هر جنبهای از زندگی و جامعه، زنان محروممانده و تحتسلطه مردانِ قدرتمندند. مردان، ستمگرانی بد هستند؛ و زنان، قربانیان بینقص. هرکسی هم که جرئت کند و این تصور را بهچالش بکشد، یک زنستیز نفرتانگیز است!» در بخشی از فیلم، «ساشا» که دختر نوجوانی امروزی و تندخو؛ اما فهیم و مخالفِ «باربی» و زنانِ تنداده به کلیشههایِ مبتنیبر پوشش و ظاهرِ این عروسک است؛ کاراکتر اصلی (Stereotypical Barbie؛ با بازیِ مارگو رابی) را نهتنها جذاب نمیبیند؛ بلکه او را یک «بیمبو» میخواند؛ اصطلاحی برای توهین به زنیکه جای تکیه بر هوش، توانایی و استعدادش، از ویژگیهایِ ظاهریاش برای حضور اجتماعی و هرگونه پیشرفت بهره میبرند. بااینحال، در سراسر فیلم، تصویری که از زنان (باربیهایِ فهیم و توانا در مشاغلی نظیرِ پزشک، رئیسجمهوری، نویسنده، ژورنالیست، وکیل، قاضی و دیپلمات) میبینیم؛ چیزی فراتر از همان کلیشه زنی با ظاهری فریبنده، بهشدت اهلِ مُد، دارای بهره هوشیِ پایین، خوشگذران، درپیِ جلوهگری و … نیست؛ یعنی همان بیمبویی که فیلم بر آن میتازد و اتفاقاً در انتهای فیلم، چنین نتیجه میگیرد که «باربی» در سطح ارتقای زنان مؤثر بوده و آنها را با مفاهیمی مانند «خودباوری» آشنا کرده است؛ مُهر تائید این ادعا نیز استفاده از روح «روث هندلر» (خالق باربی) است که با چند جمله انگیزشی، کمک میکند «باربی» پِی به ارزش و جایگاهِ واقعیِ خود ببرد! گروه پاپ اسکاندیناویِ Aqua در سال ۱۹۹۷ قطعهای بهنامِ Barbie Girl را منتشر کرد که نگاهی انتقادی به جریانِ مُدگرایی متأثر از ظاهر «باربی» داشت و در بخشیازآن میخواند: تخیل کن؛ زندگی دستساخته توست/ من یک دختر بلوندِ احمق هستم در دنیایی خیالی/ لباس بر تنم بپوشان؛ لباسی تنگ/ من عروسک توام …! درواقع، اصطلاح «بلوندِ احمق» به مفهومی اشاره دارد که از دلِ تحقیقاتی دانشگاهی بیرون آمده و ادعا میکند که «زنانِ دارایِ موهای روشن، نسبت به زنان با موهای تیره، هوش کمتری دارند»؛ اینمسئله که بدون هیچ مدرک مستدلی مطرح شده، بهمرورزمان تبدیل به اصطلاحی برای اشاره به موقعیتی خاص برای بعضی زنان شد؛ بهاینشکلکه «زنانِ جذاب» انگیزه کمتری برای پرورش و نشاندادن هوش خود برای اطمینان از آیندهشان دارند؛ زیرا «جذابیت» از نگاه آنها یک «دارایی» فرض میشود. این کلیشه، وارد فرهنگعامه شد و از «زنان بلوند»، شمایلی تحسینبرانگیز ساخت. «آقایان، موطلاییها را ترجیح میدهند: خاطرات خودمانی یک بانوی حرفهای» که سال ۱۹۲۵ توسط «آنیتا لوس» (آمریکایی) نوشته شد؛ یکی از نقاط آغاز این حرکت است. رواتی از جدلهای یک زن بلوند پولپرست بهنام «لورلی لی». این اثر که همانسال با رمان «گتسبی بزرگ» (اثر اف. اسکات فیتزجرالد) و «فشفشهها» (اثر کارل ون وکتن) منتشر شد، بر لذتگراییِ بیپروا در عصر جَز تمرکز دارند. در کتاب The Encyclopedia of Hair، نقش «مریلین مونرو» در اقتباس سینماییِ سال ۱۹۵۳ از رمان «آقایان، موطلاییها را ترجیح میدهند» (بهکارگردانیِ هاوارد هاوکس) را نمونهای اولیه از ترویج «زن بلوند احمق» در حوزه هنر هفتم نامیده؛ قطعه باکلامِ «الماسها بهترین دوست یک دختر هستند» از این اثر نیز که توسط «مونرو» خوانده میشود، بر میزانِ سطحیبودنِ این شخصیت نگاه مادیگرا و تنها متکی بر زیباییهایش، تأکید دارد. سینما و موسیقی دراینسالها؛ هم با رژهای از بازیگران زن بلوند کلیشهای به این ضدِارزش دامن زدهاند؛ نظیرِ «جودی هالیدی»، «جین منسفیلد»، «کارول وین»، «پاملا اندرسون» و «گلدی هاون» از عصر طلاییِ هالیوود تا «پاریس هیلتون»، «جسیکا سیمپسون»، «کریستینا آگیلرا»، «تارا رید»، «بریتنی اسپیرز»، «آنا نیکول اسمیت»، «جودی مارش»، «مادونا» و … در دورههای بعدی؛ و هم آثاری با طراحیِ شخصیتی اینگونه عرضه کردهاند: «بعضیها داغش را دوست دارند»، «بدونِ سرِنخ»، «خانه خرگوشی»، «بلوند و بلوندتر»، «دختران بدجنس»، «قانونی بلوند» و بسیاری عناوین دیگر. زنان تصویرشده دراینفیلمها الگویِ ظاهریِ مشابهی دارند و بر «تلاش برای زیبایی» و «تبلیغ مصرفگرایی» تأکید میکنند. جالبآنکه شخصیتِ «زن بلوند» که ترجمه هنریِ «زنِ نادان» است؛ به جهانِ شوخیهای کلامی نیز راه یافته و «ابلهِ» محورِ جوکها را یک «زن» عنوان میکنند که از روی جهالت، نتیجهای شوکآور و ماجرایی خندهدار را رقم میزند. شوخیهایی که بر سوژههای جنسی نیز استوار هستند، از این زنان سوءاستفاده میکنند؛ تاجاییکه براساس یک تحقیق؛ ۶۳درصد از زنانیکه در جوکها سوژه شدهاند، «بلوندِ احمق» بوده و تنها پنجدرصدِ ابلههای مشابه را مردان (بلوندِ احمق) شکل دادهاند.
مصطفی رفعت